روز4و5


خــــــــــــــــ اطــراتـــــــــــــ یـــــــــکـــ تغییــــــــــر

سلام

از روزی که شورع کردم به نوشتن همش به این فکر میکنم که شاید لازم نباشه جزئیات زندگیم رو جایی منتشر کنم که نمیدونم کی مخاطبشه..

نمیدونم شاید کارم درست نباشه ولی ازین کار انگیزه میگیرم

از نوشتن
دیروز بازم استاد از نقاشی هام راضی نبودگریه تو مدت 1 سال همش دارم حس سرخوردگی رو تجربه میکنم.. قبلش زیاد برام پیش نمیومد اما جدیدا هی تکرار میشه..

از سال پیش تابستون شروع شد که یاسری(استاد زبانم که واسه پایان نامم ازش کمک میگرفتم و قرار  بود که استاد مشاورم بشه ولی به دلایلی نشد) برای کمک تو پایان نامه و طبق راهنمایی های استادش که گفته بود بهمون رو نده، دائم بهم سخت میگرفت و از هیچ کارم راضی نبود ... این احساس سرخوردگی واسه منی که ادم کمال گرایی هستم واقعا سنگینه.. بعد ازون سر کارای پایان نامه و یک سری مسائل شخصیه دیگه و این اواخر 2 بار رد شدنم توی آزمون رانندگی ... کم کم انگار به این نتیجه رسیدم که اون سحر شکست ناپذیری که میشناختم دیگه وجود نداره... ظاهرا داره هی تو زندگیش گند میزنه و از همه عقب مونده

اینم از نقاشی

کاری که فکر میکردم استعدادشو دارم

و حالا میبینم که تو اونم دارم گند میزنم

تبریک میگم واقعا چه راحت زندگیم به باد رفت...

البته اگه بخوام با این دید منفی بهش نگاه نکنم میتونم اینطوری اتفاقات رو تفسیر کنم:

بعد از گذروندن چند ماه سخت و انتخاب یکی از معتبر ترین اساتید حاضر (استاد راهنمام) تونستم بهترین نمره پایان نامه رو تو ورودی های هم رشته خودم داشته باشم... یعنی اون همه ادم پر فیس و افاده و پر ادعا همشون کارشون از من ضعیف تر بود.. اونم فقط واسه اینکه _____> خواستم____

جالبش اینجاست از همه مهمتر که استاد راهنمام که یک جورایی استادِ استادامه(یعنی حتی استاد مشاورم دانشجوی اونه و به شدت ازش میترسه .. نه فقط استاد مشاورم کلا همه استادا ازش حساب میبرن و به عنوان مدیر گروه رشته خودمون تو دانشگاه، خیلی جدی و کار درسته)، از من راضی بود ازم دفاع کرد و پشت سرم حتی با خودم ازم تعریف کرد که این برام خیلی ارزش داره.

و درمورد نقاشی، من میتونستم یک کلاس معمولی برم نه یک کلاسی که انقدر توش هنرمند هست که رشته های دانشگاهیشون نقاشی بوده و کل عمرشونو تو این کار گذروندن و من هرچقدر تلاش کنم بازم بهتر از من تو اون کلاس هست..

اما من بازم بیشتر ازین تلاش میکنم که بتونم .. اخه راستش اگه بخوام صادق باشم در طول هفته فقط 1 روز  میشینم پای کارلبخند

البته این هفته بیشتر وقت گذاشتم و دقت کردم اما بازم راضی نبود واسه همین ناراحت شدماخم

در مورد رانندگی... خب لااقل آیین نامه ها رو که جفتشو دفعه اول قبول شدم... بعدم قرار نیست که همه چیز رو همون بار اول قبول شد... میزارم پای این که باید بیشتر تمرین کنم و یک سری جزئیات رو در نظر بگیرم و ازین بعد اگر در مورد کاری تمرین درست نداشتم انقدر از خودم توقع نداشته باشم. مگه چند درصد از ادما دفعه اول و دوم قبول شدن؟؟...( بازم این منطق راضیم نمیکنه به این مورد نمیتونم مثبت نگاه کنمگریه)

 

دیروز یک سری از کارای عقب موندمو انجام دادم که شاید 1 ماه پیش باید انجام میدادم.. از کند پیش رفتنم ناراضیم ... دوست دارم و باید سرعتمو بالا ببرم.. نمیدونم این رخوت و سستی از کجا میاد ولی هم فکر اینو میکنم که پاشمو یک کاری انجام بدم میبینم که حال ندارمخجالتی

ولی قرار بر تغییر بود

ناگفته نماند که پیشرفت داشتم اما سرعتش کمه

به هرحال به قول معروف باید آهسته و پیوسته پیش رفت

همین الان یک فکری به ذهنم رسید

یادمه تو یک کتاب خونده بودم که برای تغییر فرد باید محیطشو تغییر بده.. البته محیط شامل افراد هم میشه ولی شامل اتاق هم میشه

الان چیدمان اتاقمو عوض میکنم همین الاااااان که ساعت 1 شبه.

جای تخت و میز مطالعه رو عوض میکنم

شاید یک سری جرئیات دیگه رو هم جا به جا کردم

امروز و دیروز هم کارای مفید انجام دادم مثلا امروز برعکس همیشه که از زیر کارای خونه در میرم، نزدیک 2 ساعت و نیم کارایی رو میکردم از تمیزکاری اشپزخونه و گرد گیری و ...که معمولا انجام نمیدم... اینم تغییر امروز

به هر حال باید زودتر برم که وقت واسه برنامه ریزی فردا و تغییر چیدمان اتاق هم باشه..

تا بعد.

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در 9 / 6 / 1396برچسب:,ساعت1:16 AMتوسط sahar | |